امیرحسین جونم ..مامانی از این چندروزه میخوام برات بنویسم نمیدونم چرا نوشتنم نمیومد الانم البته همونطورم ولی حسابی عذاب وجدان گرفتم و حیفم میاد که ننویسم چندروزی میشه (تقریبا ی هفته) که یادگرفتی وقتی دمر شدی دوباره برگردی به پشت. البته از خیلی وقته پیش شاید بیشتر از ی ماه میشه که تو خواب برمیگشتی اما تو بیداری تازگیا،شاید به این خاطر هس که بیشتر تو روروک هستی. هفته پیش هم تعاونی فامیلی مهمون بودن خونمون،که بیشتر زحمتو مادرجون کشیدن،خیلی خسته شدن.بهرحال خیلی خوب و عالی برگزار شد شکرخدا. این چند روز غذات شده لعاب برنج و سوپ و از دیشب برای اولین بار سرلاک برنج وشیر،گاهی وقتا نون و سیب و بیسکویت هم میخوری،دو سه...